love affair

ساخت وبلاگ

صدای سیناترا بود در اتاقی که از پنجره اش ابرها داخل می شدند و کوه ها و، چهارراهی مملو از ماشین و آدم.

اتوبوس ها خالی بودند. مسافری نبود که از شهر فرار کند. او، به تنهایی، سیگار می کشید و فقط نگاه می کرد. و چه کسی می دانست در نگاهش، در خیالش چه می گذشت ؟ که مدتها بود خودش هم نمی توانست دقیق متوجه افکارش شود. 

هوا رو به سردی گذاشته بود. باید داستان می نوشت. با صدای سیناترا و آهنگی درباره عشقی تمام شده. شاید تا آن موقع، اتوبوسی پیدا می شد که از این شهر می رفت به مقصدی دور. به ناکجا. 

+  ۱۳۹۹/۰۸/۲۴ 4:51 PM&   سیاوش  | 

اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 8 دی 1399 ساعت: 17:26